ابکار از بس که گریه زاری میکند | شاکی از تو بی قراری میکند |
بس که مواج است وان اقتصاد | گاه گاهی آبکاری میکند |
البته این را بگویم ماهر است | با کمی یون شاهکاری میکند |
باورش سخت است و او | گنجشک را با هنرمندی قناری میکند |
روزها در فکر کار و شب که شد | تا دم صبح بچه داری می کند |
اهل سمنان است اما یار از او | خواهش نارنج ساری میکند |
عاشق بوی سیانور و اسید | در فراغ وان خماری می کند |
خواب دیدست او حتی بعد مرگ | در جهنم ابکاری می کند |
مرد میدان مرام است و صفا | دوست را چون خویش یاری می کند |
گر جه بازارش کساد است و خراب | دست و دل باز است و کاری می کند |
در خزان صنعت این سالها | خانه دل را بهاری میکند |
لیلی پر ناز صنعت را چه خوب | مثل مجنون ناز داری می کند |
اهل رتق و فتق کار مردم است | پرسنل را غم گساری میکند |
تا بپردازد حقوق کارگر | لحظه ها را سرشماری میکند |
گر چه نیکل شد فزونتر از طلا | برق و بیمه پافشاری میکند |
بانک هم با نرخ نا معقول خود | موج دیده ست و سواری می کند |
با همه لاف حمایت باز هم | در عمل نا سازگاری میکند |
بی غلو گویم که این مرد خدا | عاشقانه جان نثاری میکند |
کوه مشکل در مقابل، عاقلی | خویش را علاف گاری میکند؟ |
دست او خالی و دشمن در کمین | کشورش را پاسداری میکند |
گر چه غم دارد ولی با خون دل | صنعتش را ابیاری میکند |
اتحاد مشکل تولید و وام | رستم دستان فراری میکند |
بی جهت این را نمی گویم که او | پهلوان است و نداری میکند؟ |
اهل شکر است و محبت | لیکن او شکوه ای هم گه گداری میکند |
بس که بد شانس است هر کس می رسد | رودلش بار کد گذاری میکند |
گر چه ارام است، اما وعده ها | رنگ جانش را اناری میکند |
پول اگر گیرد ز خلق اله ریال | خرج هایش را دلاری میکند |
گرچه با سختی شده قدری عجین | روی غم های مین گذاری میکند |
حرف آخر با تو گویم عاقبت | عشق تو بهر تو کاری میکند |
گر تو را یاری نکرده ست هیچ کس | غم مخور، یزدان یاری میکند |
سراینده ناشناس
1393 گروه وایبری هم اندیشی مدیران صنعت آبکاری
نظرتان را بیان کنید